محل تبلیغات شما
با هم داشتیم بازی میکردیم . بازی مون بازی آقای فروشنده بود . من فروشنده بودم و یحیی خریدار . وقتی اومد مغازه گفتم این چرخ خیاطی دو هزار تومن میشه. قابل شما رو نداره . بعد چند ثانیه مغازه رو ترک کرد . من از ژست بازی خارج شدم گفتم بابایی چرا پولشو ندادی ؟ گفت آخه گفتی قابلی نداشت دیگه . ینی دلم میخواست برای سادگیش اون لحظه جونمو بدم کاش همه جا همینجوری میگفتن قابلی نداشت و پول رو نمیگرفتن امشب شب اول ماه ذیحجه است ورفته بودیم پارک کنار خونه مون سه تایی .

سه نکته شیرین تابستونی

سوالات سفر کوتاه تهران

بازی ,رو ,قابلی ,سه ,گفتم ,فروشنده ,قابلی نداشت ,لحظه جونمو ,اون لحظه ,سادگیش اون ,برای سادگیش

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها